در وصف علی اصغر
وقتی به عشق ِ عشق لبم باز می شود
هر لفظی از نوشته ام اِعجاز می شود
وقتی به عشق ِ عشق لبم باز می شود
هر لفظی از نوشته ام اِعجاز می شود
من که قلب شکسته ای دارم
دل در خون نشسته ای دارم
رام هر کس نمی شود دل من
صید کرکس نمی شود دل من
دل خود را به غم محک زده ام
آمدي تا که عشق ما بشوي
ثمر کار انبيا بشوي
در زمان قنوتهاي دلم
پاسخ ذکر ربّنا بشوي
آمدي تا به عرصه ي بخشش
در صف بندگي خدا بشوي
کربلا مشهد است و آمده اي
تا علي اکبر رضا بشوي
نقل کردند اين حکايت تو
برکت بارد از ولادت تو
آمدي استعاره ها گم شد
اي نهادم گزاره ها گم شد
داستانهاي حاتم طايي
وسط برگه پاره ها گم شد
با حضورت قدي علم کردي
زير پايت مناره ها گم شد
جلوه اي کرده اي به نيمه ي شب
ماه بين ستاره ها گم شد
آمدي مثل سوره ي کوثر
سندم آيه ي هوالابتر
درک عشق تو درک اسرار است
روي تو روي نور الانوار است
دست رد روي سينه اي نزدي
حرف من نيست ،عين آمار است
گر مرا پيش تو عقيقه کنند
باز هم چشم تو طلبکار است
بارها حاجت مرا دادي
اين براي هزارمين بار است
باز هم چون هميشه پر دردم
عشقتان را فقط طلب کردم
بين آيات، والضحي عشق است
نهمين رؤيت خدا عشق است
دل بيمار و حضرت آقا
مردن و بودن و شفا ؛ عشق است
بين اين قبله هاي بي همتا
کاظمين، مشهدالرضا عشق است
از براي زيارت سلطان
در باب الجواد را عشق است
چيست خورشيد ؟ انعکاس شما
چيست قرآن؟ اقتباس شما
شاعر اين حضورتان شده ام
قالي زير پايتان شده ام
نذر تو کرده آن قدر مادر
تا زماني که من جوان شده ام
جشن امسالتان چه رويايي است
چون که هم سن و سالتان شده ام
چون که در کودکي شدي رهبر
مؤمن صاحب الزمان شده ام
اي که هستي جواد مادر زاد
جشن ميلاد تو مبارک باد
صحراي حجاز آمده رشك ارم امشب
عالم همه گرديده محيط كرم امشب
تكبير بگوئيد حرم شد حرم امشب
بیش از همه شب گشت حرم محترم امشب
در خانه زده صاحبخانه قدم امشب
بتها همه گشتند به تعظيم خم امشب
در سيزده ماه رجب ماه مبارك
ميلاد علي در حرمالله مبارك
شهریار ملک دلهایی نمیدانم کهای؟
جانشین حق تعالایی نمیدانم کهای؟
تا خدا میبینمت یا با خدا میبینمت
همنشین با ذات یکتایی نمیدانم کهای؟
سین سِرّی، رای رمزی، حای حییّ، نون نور
تحت بسمالله را بایی، نمیدانم کهای؟
آسمانی یا زمین؟ یا ماه یا مهری، بگو
رعد؟ باران؟ ابر؟ دریایی؟ نمیدانم کهای؟
آدمی، نوحی، خلیلی، هود و نوح و صالحی؟
یا کلیمی یا مسیحایی؟ نمیدانم کهای؟
زمزمی رکنی مقامی یا صفا و مروهای؟
گرچه دانم فوق اینهایی نمیدانم کهای؟
انبیا را رهنمایی، اولیا را رهبری
مؤمنین را نیز مولایی، نمیدانم کهای؟
از بشر بالاتری و از ملک نیکوتری
فوق فوق معرفتهایی نمیدانم کهای؟
همچنان شمعی که تنها سوخته در انجمن
در میان جمع تنهایی نمیدانم کهای؟
وسعت ملک خداوند است زیر سایهات
آفتاب عالمآرایی نمیدانم کهای؟
اولی و آخری و باطنی و ظاهری
سید و مولا و اولایی نمیدانم کهای؟
گرچه جان عالمی عالم تو را نشناخته
گرچه در مایی و با مایی نمیدانم کهای؟
گه شود خم نخل طوبی پیش سرو قامتت
گه کنار نخل خرمایی، نمیدانم کهای؟
گه شب معراج گردی با محمّد همنشین
گاه بر ایتام بابایی نمیدانم کهای؟
رخت نو از آن قنبر، جامۀ کهنه ز تو
او غلام است و تو آقایی، نمیدانم کهای؟
هم امیرالمؤمنینی، هم امام المتقین
هم ولی حق تعالایی نمیدانم کهای؟
گاه بر تخت خلافت، گاه در قعر قنات
گاه پایین، گاه بالایی نمیدانم کهای؟
گاه با حکم محمّد میروی در کام مرگ
گه اجل را حکم فرمایی نمیدانم کهای؟
گاه با عیسی ابن مریم بر فراز آسمان
گاه با موسی به سینایی نمیدانم کهای؟
اینکه مدح توست در آوای«میثم»روز و شب
نای جانش را تو آوایی نمیدانم کهای؟