تو دلم یه دنیا حرفه

تو دلم یه دنیا حرفه ،كه می خوام بگم براتون

تو بگو به من كجایی، تا ببوسم خاك پاتون

آقا جون دلم گرفته ،مثل آسمون پاییز

می دونم مرغ دل من، دوباره كرده هواتون

با خودم یه نذری كردم، كه اگه تورو ببینم

با همون نگاه اول، جونمو بدم براتون

گل زهرا، گل زهرا....

چه خوبه خونه ی قلبم، بشه جای تو همیشه

حك كنی رو صفحه دل، نقش روی دلرباتو

چی می شه یه بار شبونه، رد شی از كوچه قلبم

روی ماه تو ببینم، یا كه بشنوم صداتو

ماروهم یه نیمه شب ،تو نماز شب دعا كن

تاصبا برام بیاره ،صدا و سوز دعاتو

بیا تا برات بمیرم ،كه به عشق تو اسیرم

الهی به جون بگیرم ،همه دردو بلاتو

بیا تا دورت بگردم ،حالا كه اسیر دردم

بیا ای یوسف زهرا ،ببوسم شال عزاتو

گفتی پر خون میشه چشمات، از غم داغ شقایق

الهی كه من بمیرم، نبینم خون چشاتو

قربون چشات آقا ،خال رو لبات، میمیرم برات


جزیره خضراء

دل ما و صفای بارانت، از دعای تو سبز و سیرابیم
من الماء کل شئ حی مه مدیون حضرت آبیم

از زلال تو روشنیم ای آب، دل به دریا که می‌زنیم ای آب
موج در موج شرح دلتنگی ست، لب هر جوی اگر که بی‌تابیم

 

دجله هر شب هزار و یک قصه از نیستان سامرا دارد
مثل ما که هزار و یک سال است زائر غصه‌های سردابیم

بی‌ تو یک روزِ خوش نبود و نرفت آبِ خوش از گلویمان پایین
یا سرابیم بی تو در پوچی یا که در خواب خویش مردابیم

کی بتابی تو یک شبِ بی ابر، بر شبستان حوض کوچک‌مان؟
و ببینیم باز هم با تو، غرقِ تسبیح موج و مهتابیم

گفته پیری که از بلندی کوه، جویبار دل تو جاری شد
ما که یک عمر رفت و در خوابیم  مگر این چند روز دریابیم


آمدی بغض کوچه‌ها وا شد، اشکها قطره قطره دریا شد
با شما هر جزیره خضراء شد، در بهارت چه سبز و شادابیم

رویای وصالت!!

اگر از فراقت

جان به لب شوم

نفس آخرم زیباست

کاش میدانستی

نبودنت هم زیباست


رسیدن به تو

اگر چه چون رویاست

رویای وصالت هم زیباست

یا مهدی

ياس ها در کنار پنجره، گل داده اند و درختان آبستن شکوفه اند..

چقدر در راهروهاي دلواپسي و نگراني به انتظار بنشينم؟ چقدر؟

کي مي آيي تا ترکهاي دلم را در برابر تو شماره کنم!

سپيده که مي زند با خودم مي گويم: اکنون در چشم اندازم ظاهر مي شوي و با يک سبد شکوفه نور نگاهم را با بهار لبخندت، معطر مي کني..

به تو مي انديشم، چون تو در ذهن مني و جز تو هيچ کس نمي تواند جاي خالي ات را پر کند..

دروازه ی قلب من به روي تو باز است، چون تويي سنگ صبور من!

چرا نمي آيي؟ تا بسان کودکي به بالينت بنشينم و زار زار بگريم و بگويم از غمهايم..

جوابم را بده! آخر بگو چه وقت به ديدنم مي آيي؟ شب يا سپيده دم؟

به من بگو! از کدامين راه عبور مي کني؟ از کدامين شهر مي گذري؟ از کدام خيابان مي آيي؟

در کدام ساعت؟ در کدام دقيقه؟؟؟؟؟

جمعه ها

از روزها من جمعه ها را دوست دارم

این جمعه های آشنا را دوست دارم

هر صبح جمعه ندبه می خوانم برایت

از كودكی این لحظه ها را دوست دارم

تاریخ بَدوغیبتت را یاد داری؟

از آن زمان است من شما را دوست دارم

امروز و فردا می كنم شاید بیایی

حتی همین تردیدها را دوست دارم

شب های جمعه تا سحرگاهش كجایی؟

كرب وبلایی؛كربلا را دوست دارم

بین دعاهایی كه می خوانم برایت

«آقا بیا؛آقا بیا» را دوست دارم