گریز روضه امام حسن ع

روایت میگوید : صورت نازنین امام حسن (ع) خیلی زیبا بوده است . گاهی که میخواست از منزل بیرون برود مردم جمع میشدند ومحو تماشای امام حسن می شدند . راه بسته میشد و حضرت مجبور میشد که برگردد . حالا صورت به این نازنینی، من جگرم برای امام حسین (ع) سوخته که وقتی برادر را در قبر میگذاشت چه حالی پیدا کرد ؟ جمله ای را فرمود که کاشفیت از آن سوز باطن دارد . فرمود : برادر من بعد تو هیچ وقت عطر نمی زنم این جمله بسیار کاشف از سوز دل امام حسین (ع) است . ولی یک کاشفی بزرگتر از این در کربلا گفته شد : آنجا که بالا ی سر قمر بنی هاشم (ع) آمد نفرمود دیگر عطر نمی زنم . فرمود : " الان انکسر ظهری و قلت حیلتی " کمرم شکست و تدبیرو توانم به پایان رسید .

بهر آن لب تشنه دریا خون گریست

دیده ی صحرا دل هامون گریست

چشم ثارالله همچون چشم مشک

ریخت اشک وریخت اشک و ریخت اشک

کی به خون آغشته چشمی بازکن

یک برادر گوی و خواب نازکن

جمع کردم از زمین هست تورا

هم علم هم مشک و هم دست تورا

بی تو ای سرو روان در خیمه گاه

آب آب تشگان شد آه آه

عضو عضوم راست در هر انجمن

ناله ی عباس من عباس من

تا تورا ازتیغ کین افتاد دست

ماند پایم از راه و پشتم شکست

منبع:كتاب گریزهای مداحی،نویسنده: محمد هادی میهن دوست

انتشارات:صبح امید



شهادت کریم اهل بیت ع

سلام ای مصدر نور محبت

سلام ای شعر پرشور محبت

سلام ای دلربای دلربایان

به دلهایی تو مشهور محبت

بیا یابن الحسن جانم فدایت

همه ی آرزوی مااین است که حتی اگر شده در خواب و رویا خدمت امام زمانمان برسیم دست ادب به سینه بگذاریم و سلامی عرض کنیم و جوابی بشنویم ....

مردم کریم اهل بیت امام حسن (ع) را میدیدند . جلو می آمدند و سلام عرض می کردند ، اما چه سلامی ! به جای سلام با کمال وقاحت و بی شرمی ، از روی سرزنش به امام معصوم از خطا و لغزش میگفتند : یا مذل المومنین یعنی ای کسی که مایه ی خواری مومنان هستی !...

آن یکی میگفت با من اینچنین

السلام یا مذل المومنین

روی منبر دور ، دور خصم بود

ناسزا گفتن به حیدر رسم بود

انعکاس جلوه طه منم

وارث خون دل زهرا منم

منبع:كتاب گریزهای مداحی،نویسنده: محمد هادی میهن دوست

انتشارات:صبح امید

شهادت امام حسن مجتبی ع

واي از اين دور و زمونه     واي از اين همسر و خونه
الهي كسي تو دنيا         مثلِ من غريب نمونه
وقتي تو كوچه رسيدند     به دلم نمك پاشيدند
پيش چشمام مادرم رو     سيلي بر رخش كشيدند
دلِ من خيلي ستم ديد    مادرم رو دست غم چيد
اما اون ضاربِ سيلي       تا من و مي‌ديد مي‌خنديد
حلِ مشكلاتِ من شد      آخرِ حياتِ من شد
زهرِ يارِ زندگاني               باعثِ نجاتِ من شد

سوزم از سوزِ جگر                در ميانِ خانه‌ام
همسرم زهرِ جفا                  كرده در پيمانه‌ام
من شمعم و زينب                 مي‌شود پروانه‌ام
جسم من در آتش و              حاصلش چشمِ ترم
دردِ من را مي‌خَرَد                 ناله‌هاي خواهرم
آخر مرا كشته انتظارِ مادرم      قسمتِ من اين شده
دشمنم يارم شده                 ديدنِ روي عدو
هر دمي‌ كارم شده               طعنه‌ها تيري بر اين
قلبِ بيمارم شده                  چشمِ خونبارِ حسين
روز و شب زارم شده              خواهر غمديده‌ام
چون پرستارم شده               اين بهارِ زندگي
چون شبِ تارم شده
اين طشت غرقِ خون يار و غمخوارم شده

امام حسن مجتبی ع

جز دیده ی من کسی ندیده

نه دیده کسی و نه شنیده

با چشم به خون نشسته ی خود

در کوچه جوان قد خمیده

دیدم که پرستو راه لانه گم کرد

مادر جوانم راه خانه گم کرد

من بودم و اشک دانه دانه

بر ماه بدیده ام نشانه

دستش بگرفتم و ببردم

من صاحب خانه سوی خانه