میلاد امام غریب ع



ساعات طوفان،وقت جزر و مد رسیده

نبضم چه محکم میزند تا صد رسیده

آیا قبولم میکند یا نه؟ولی نه

اصلا چرا این فکرهای بد رسیده

اینجا تمام مهربانی مال آقاست

اینجا مگر بر سینه دست رد رسیده ؟

سوت قطار آمد،کسی در پشت در گفت:

ای جانمی جان اول مشهد رسیده

از کوچه قلبم تا حرم یکباره پر زد

ردّ پرم تا پرچم گنبد رسیده

طوفان عشقت شست و شو داده دلم را

چشم رئوفت آبرو داده دلم را

دلشوره ای شیرین سر بال و پرم هست

هشت آسمان آیینه در دور و برم هست

باران غم هرگز نمیگیرد سراغم

تا مهربانی های تو روی سرم هست

وقف سر انگشت پر از مهر تو بوده

هرجا اگر نام و نشانی از کرم هست

خوبی تو تا ناکجا تا آن سوی عرش

هر قدر هم بالا و بالا میپرم هست

این بچه آهو های اشکم زنده هستند

تا گوشه های دنج و گرم این حرم هست

داخل نمی آیم،دم باب الجوادم

اینجا برای ما گداها بهترم هست

شرط قبول افتادن ایمان،تویی تو

خورشید عالم تاب من ، سلطان تویی تو

لبخند تو آغاز احساس سحرها

زیباترین نقاشی تصویر گرها

این قلب ها از بچگی زائر شدن را

دیدند در تاب و تب دوش پدرها

حتما همیشه عذرها را میپذیری

با تو نمی ماند اگر ها و مگرها

اصلا تو اینجا آمدی تا پر بگیرم

تا واشود از بال هامان دردسرها

از دست تو اذن شهادت را گرفتند

طوفانیان جبهه ها،آن باجگرها

روی قدمگاه دلم پا میگذاری

سنگ است اما از تو میگیرد اثرها

از خاک نیشابور چشم من گذر کن

خورشید معراج کجاوه،یک نظر کن

شاه خراسانی و دنیا زیر پایت

صدها مفاتیح الجنان در یک دعایت

بالا نشین بودی ولی با ما نشستی

رزاق هر سفره،غلامان هم غذایت

غربت کشیدی تا دلی غمگین نماند

هرجور شد ماندی به قربان وفایت

آه ای امام فطر ما بی تو فطیریم

آب و غذامان غصه های بی نهایت

بی تو چه میکردیم اگر اینجا نبودی

بی این همه الطاف بی چون و چرایت

ما چند وقتی میشود باران نداریم

آقا بدون التفاتت جان نداریم

از آن زمان که وارد ایران شدی تو

قبله عوض شد،قبله ایران شدی تو

سلمان فرستادیم و زهرا باکرامت

آقاییت را داد و حالا جان شدی تو

مهمان ما هستی ولی ما ریزه خوارت

بر خشکسال دستها باران شدی تو

بی تو تمام آرزوها هرز میرفت

اما رسیدی سبزی گلدان شدی تو

دِعبل سر زخم شما را باز کرده

تا گفته از کرب و بلا گریان شدی تو

از جدتان گفت و دلت را غم گرفته

ابن شبیب چشمتان ماتم گرفته

(علی اکبر لطیفیان)

میلاد  نور

تیزی شمشیر هم تسلیم ابرو می شود

شیر هم در پای چشمان تو آهو می شود

نیست فرقی بین رب و عبدِ عین رب شده

گاه ذکرم یا رضا و گاه یا هو می شود

مِهر تو در سنگ هم کار خودش را می کند

شیشه در همسایگیِ عطر خوشبو می شود

تو به ما پا می دهی و ما کلیمت می شویم

لال هم در این حرم مرغ سخنگو می شود

دست خالی بودن ما نیست کتمان کردنی

دست ما هر بار سائل می شود، رو می شود

چشم جاری از تمام چشمه ها بالاتر است

آب سقاخانه هم محتاج این جو می شود

این مژه هایم اگر پیش تو باشد بهتر است

لااقل یک گوشه از صحن تو جارو می شود

پنجره پولاد تو آخر شفایم می دهد

باز هم در صحن های تو هیاهو می شود


علی اکبر لطیفیان





سخن به مدح تو بايد فصيح و كامل گفت

هم از شكوه مقامت ، هم از فضائل گفت

شبيه صائبِ صاحب سخن قصيده نوشت

غزل غزل سر زلف تو را چو بيدل گفت

نه چند مثنوي و قطعه و غزل ، بايد

كه شرح قصة حسن تو در رسائل گفت

عبا ، نه ... اينكه گداي شما شدم كافيست

حديث حسن تو كي مي توان چو دعبل گفت

تفضلي ! كه فقط از تو خوانده ام يك عمر

و من نگفته ام و هر چه بود اين دل گفت

زلال اشك مرا از تبار كوثر كن

در آسمان دو دستت مرا كبوتر كن

*

به قفل بسته كليد اجابت است اينجا

كه آستانة جود و كرامت است اينجا

به دلنوازي جان در رواق او بنشين

چرا كه قبر مسيحاي عترت است اينجا

بكوش تا پرِ پروانه اش شوي ،‌ زيرا

پر از تلأ لؤ شمع هدايت است اينجا

زلال اشك تو از چشمة خلوص دل

هميشه إذن دخولِ زيارت است اينجا

نه ديدن حرم و قبر و صحن و گلدسته

هدف وصال حقيقي حضرت است اينجا

دوباره كسبِ ثواب هزار حج كردم

طواف قبرِ تو يا ثامن الحجج كردم

*

ببين كه حال و هواي حرم چه عرفانيست

پر از بلور و كبوتر پر از چراغانيست

به لطف گنبد و گلدسته هاي زر پوشش‌

هميشه صحن حرم پر فروغ و نورانيست

كجاست روضة رضوان به غير از اين مرقد

كجاست جنت الأعلي اگر كه اينجا نيست

صداي پر زدن بال جبرئيل است اين

در ازدحام حرم گرمِ عطر افشانيست

حديث سلسله از يادمان نخواهد رفت

ولايتت به خدا شرطي از مسلمانيست

هزار مرتبه شكر خدا كه نور تو

چراغ زندگي مردمان ايرانيست

كتاب رأفت و مهرت پر از حكايتها

نظيرِ قصة آن پير مرد سلمانيست

ز يادِ مردمِ سايه نشين ايوانت

نرفته خاطره هاي نماز بارانت

*

سلام ! مظهر يكتاي « ليس إلا هو »

سلام ! حضرت خورشيد ! ماهِ يوسف رو

مقام عصمتتان « إنما يريد الله »

قسم به اشهد أن لا اله الا هو

شبي نشان بده از باب « يطمئن قلوب »

به چشم خسته­ مان گوشه اي از آن ابرو

دخيل گريه ببنديد زائران اينجا

به حلقه هاي ضريح مطهر از هر سو

چگونه ضامن دلهاي ما نخواهد شد

رئوف شهر كه كرده ضمانت آهو

خوشا به حال كسي كه شبيه اهل نظر

به خدمت حرمش گيرد از مژه جارو

غباري از اثر رفت و آمدش شايد

شبيه فرش حرم بر روي سرش باشد

*

هميشه باغ لبش غنچة تبسم داشت

كه خنده با لب نورانيش تفاهم داشت

تمام عمر شريفش ، مكارم الأخلاق

به لحظه لحظة اوقات او تجسم داشت

اگر امام رئوف است ، بسكه همواره

به سينه دغدغة مشكلات مردم داشت

براي رزق تمامِ كبوتران شهر

حياط خانة آقا هميشه گندم داشت

هر آنكه جرعه اي از جام معرفت نوشيد

سري به خاك قدوم امام هشتم داشت

و هر فرشته براي تبرك بالش

به خاك راه امامِ رضا تيمم داشت

براي ما به جز اين آستان پناهي نيست

از آسمانِ حرم تا بهشت راهي نيست

*

تويي كه اين همه دارالشفايِ دل داري

نرفته از حرمت نا اميد بيماري

دوباره نغمة نقّاره خانه مي آيد

شفا گرفته كسي با تفضّلت ! آري

كجاست گوش دلي تا كه بشنود هر روز

از اين ترنم نقاره بانگ بيداري

دو بال پر زدنت را قنوت اشكت كن

ببين براي پريدن عجب سبكباري

دوباره پنجره فولاد و إذن كرب و بلا

ميان صحن حرم شد چه گريه بازاري

دوباره روضه گرفتند زائران اينجا

بياد مشك عطش نوش و خشك سرداري

رهاست در نفس اين حرم شميم ياس

به ياد علقمه و قبر حضرت عباس

میلاد حضرت ثامن الحجج

دل خادم افتخاری توست رضا

شرمنده ی لطف جاری توست رضا

با عزت اگر که در جهانم بی شک

از برکت همجواری توست رضا

بردردم اگر دوا بخواهد عشق است

بر جانم اگر بلا بخواهد عشق است

گر لطف کند یا نکند خیرمن است

هرچه که امام رضابخواهد عشق است



دل را به تو داده آمده تا مشهد

با روی گُشاده آمده تا مشهد

آنکس که فلج بود و شفایش دادی

با پای پیاده آمده تا مشهد


با لطف و عطای و کرمت می آیم

تا بوسه زنم بر قدمت می آیم

انگار که زائر بهشتم ،آقا

وقتی که بسوی حرمت می آیم




غافل مشو شايد نظري شد امشب

شايد که مبارک سحري شد امشب

شايد که به خاطر امام هشتم

از يوسف زهرا خبري شد امشب


گل وا شد و شد فاطمه معصومه

زيبا شد و شد فاطمه معصومه

علم و ادب و نور و کرامت امشب

يکجا شد و شد فاطمه معصومه



غافل مشو شايد نظري شد امشب

شايد که مبارک سحري شد امشب

شايد که به خاطر امام هشتم

از يوسف زهرا خبري شد امشب


میلاد نور

تو را با نام آهو می شناسند

رضای حضرت هو می شناسند

تمام رعیت ملک عظیمت

به نام شاه خوشرو می شناسند

ولادت امام رضا(ع)   

 

ثامن الحجج (ع)

سلام ! مظهر يكتاي « ليس إلا هو »

سلام ! حضرت خورشيد ! ماهِ يوسف رو

مقام عصمتتان « إنما يريد الله »

قسم به اشهد أن لا اله الا هو

شبي نشان بده از باب « يطمئن قلوب »

به چشم خسته­ مان گوشه اي از آن ابرو

دخيل گريه ببنديد زائران اينجا

به حلقه هاي ضريح مطهر از هر سو

چگونه ضامن دلهاي ما نخواهد شد

رئوف شهر كه كرده ضمانت آهو

خوشا به حال كسي كه شبيه اهل نظر

به خدمت حرمش گيرد از مژه جارو

غباري از اثر رفت و آمدش شايد

شبيه فرش حرم بر روي سرش باشد

*

هميشه باغ لبش غنچة تبسم داشت

كه خنده با لب نورانيش تفاهم داشت

تمام عمر شريفش ، مكارم الأخلاق

به لحظه لحظة اوقات او تجسم داشت

اگر امام رئوف است ، بسكه همواره

به سينه دغدغة مشكلات مردم داشت

براي رزق تمامِ كبوتران شهر

حياط خانة آقا هميشه گندم داشت

هر آنكه جرعه اي از جام معرفت نوشيد

سري به خاك قدوم امام هشتم داشت

و هر فرشته براي تبرك بالش

به خاك راه امامِ رضا تيمم داشت

براي ما به جز اين آستان پناهي نيست

از آسمانِ حرم تا بهشت راهي نيست

*

تويي كه اين همه دارالشفايِ دل داري

نرفته از حرمت نا اميد بيماري

دوباره نغمة نقّاره خانه مي آيد

شفا گرفته كسي با تفضّلت ! آري

كجاست گوش دلي تا كه بشنود هر روز

از اين ترنم نقاره بانگ بيداري

دو بال پر زدنت را قنوت اشكت كن

ببين براي پريدن عجب سبكباري

دوباره پنجره فولاد و إذن كرب و بلا

ميان صحن حرم شد چه گريه بازاري

دوباره روضه گرفتند زائران اينجا

بياد مشك عطش نوش و خشك سرداري

رهاست در نفس اين حرم شميم ياس

به ياد علقمه و قبر حضرت عباس

يوسف رحيمي

**********************

دست اگر باشد دخیل كنج دامان بهتر است

از نماز شب توسل بر كریمان بهتر است

دل ولو كوچك، به لطف تو بزرگی می كند

یك دل آباد از صد شهر ویران بهتر است

حرف ما آن است كه آن آهوی نیشابور گفت

گاه مدیونت شدن از دادن جان بهتر است

سایه ای كه بر سرم افتاد، عزت پخش كرد

سایه ی گلدسته ات از تاج سلیمان بهتر است

دست بر سفره نبردم تا خودت تعارف كنی

تعارف اهل كَرم از خوردن نان بهتر است

یك كمی بنشین كنار ما، پذیرائی بس است

میزبان كه می نشیند حال مهمان بهتر است

صبح محشر هر كسی دنبال یاری می دود

یار ما باشد اگر شاه خراسان، بهتر است

ما شیعه ایم و مهر علی آبروی ماست

آیینه ایم و جلوه ی او نقش روی ماست

شکر خدا که گرم هیاهوی حیدریم

شکر خدا که ذکر علی گفتگوی ماست

در پای درس مکتب او پا گرفته ایم

لبریز باده ی ازلی اش سبوی ماست

با او طهارت نسبی کسب کرده ایم

یعنی که خاک درگهش آب وضوی ماست!

سوگند می خوریم که ما با علی خوشیم

شکر خدا که قبله ی رویش به سوی ماست

ما شیعه ایم و در همه عالم زبان زدیم

حلقه به گوش عالِم آل محمدیم

آقا قسم به تو ز غم آزاد می شوم

وقتی دخیل پنجرهٔ فولاد می شوم

شیرین ترین دقایق عمرم دمی است که

در بیستون عشق تو فرهاد می شوم

احساس می کنم ز دو عالم بریده ام

وقتی مقیم صحن گهرشاد می شوم

با تو خرابه ی دل من قصر می شود

با گنج مهربانی ات آباد می شوم

آهو شدم که ضامن من هم شوی رضا!

ور نه اسیر پنجه ی صیّاد می شوم

هر ضامنی که ضامن آهو نمی شود

هر کس که نام اوست رضا، او نمی شود

تو هشتمین ستاره ای از بی بدیل ها

یعنی تویی ز ایل و تبار اصیل ها

از بس کرامت تو به عالم زبان زد است

عیسی رسیده تا که بندد دخیل ها!

هرگز کسی ز درگه تو نا امید نیست

لطفت هماره ضامن ابن السَّبیل ها

یک جرعه آب خوردن از آن کاسه ی طلا

خوش تر بُوَد ز طعم خوش سلسبیل ها!

در انتظار مهر رئوفانه ی توأم

وقتی که می رسند نوای رحیل ها

در انتظار دیدن رویت سه جا منم

یعنی دخیل رشته ی حبّ شما منم

سوی تو آمدیم که درمانمان کنی

با یک نگاه بی سر و سامانمان کنی

یا ایّها الرئوف! امید همه به توست

داریم امید این که مسلمانمان کنی

یک گوشه ی نگاه تو مس را طلا کند

بر ما کمی بتاب که سلمانمان کنی

ما رعیتیم و ریزه خور سفره ی شما

خوشحال می شویم که مهمانمان کنی

امشب تو را به جان جوادت دهم قسم

تا راهی حریم خراسانمان کنی

احساس می کنم که حریم تو کربلاست

هر کس که زائر تو شود زائر خداست

********************************

تو را با نام آهو می شناسند

رضای حضرت هو می شناسند

تمام رعیت ملک عظیمت

به نام شاه خوشرو می شناسند

کجا اینگونه سلطان را همیشه

به خم های دو ابرو می شناسند

همه از بس که یار بی کسانی

شهی بازور و بازو می شناسند

تمام دلبران اینجا شما را

به زیبایی گیسو می شناسند

تمام راه را تا روز محشر

زمهتاب تو مه رو می شناسند

به عشق مادرت ام الائمه

تو را فرزند بانو می شناسند

حریمت را به عشق قبر زهرا

به نام خانه ی او می شناسند

مسیر پنجره فولاد صحنت

گدایانت زهر سو می شناسند

تمام آستان و صحن ها را

همه پهلو به پهلو می شناسند

همه ما را میان صحن هایت

گدای آب و جارو می شناسند

بیا اینجا غریبان یاردارند

که ماها را در این تو می شناسند

همه اینجا تو را از بس رئوفی

ضمانت خواه آهو می شناسند

سروده کمال مومنی

***

ما در ره ثامن الحجج هشیاریم

در حفظ حریم او قدم برداریم

گر دشمن ما خواب پریشان دیده

در سایه ی حضرت رضا بیداریم

ما در ره ثامن الحجج یک رنگیم

در راه ولای حضرتش همسنگیم

با دشمن دشمنان او می سازیم

با دشمن دوستان او در جنگیم

ما در ره ثامن الحجج خون باریم

فرزند شهادت و گل ایثاریم

از لطف و عنایت امام هشتم

یک ملت صاحب الزمانی داریم

ما در ره ثامن الحجج می مانیم

از طوس به قدس کاروان می رانیم

دشمن اگر از تلاش ما مرعوب است

در پرتو حضرت رضا طوفانیم

ما در ره ثامن الحجج می میریم

از طوس سراغ کربلا می گیریم

امروز چو چشمه های سرخ اشکیم

فردا به رکاب منقم تکبیریم

سروده محمود ژولیده