سلام ! مظهر يكتاي « ليس إلا هو »
سلام ! حضرت خورشيد ! ماهِ يوسف رو
مقام عصمتتان « إنما يريد الله »
قسم به اشهد أن لا اله الا هو
شبي نشان بده از باب « يطمئن قلوب »
به چشم خسته مان گوشه اي از آن ابرو
دخيل گريه ببنديد زائران اينجا
به حلقه هاي ضريح مطهر از هر سو
چگونه ضامن دلهاي ما نخواهد شد
رئوف شهر كه كرده ضمانت آهو
خوشا به حال كسي كه شبيه اهل نظر
به خدمت حرمش گيرد از مژه جارو
غباري از اثر رفت و آمدش شايد
شبيه فرش حرم بر روي سرش باشد
*
هميشه باغ لبش غنچة تبسم داشت
كه خنده با لب نورانيش تفاهم داشت
تمام عمر شريفش ، مكارم الأخلاق
به لحظه لحظة اوقات او تجسم داشت
اگر امام رئوف است ، بسكه همواره
به سينه دغدغة مشكلات مردم داشت
براي رزق تمامِ كبوتران شهر
حياط خانة آقا هميشه گندم داشت
هر آنكه جرعه اي از جام معرفت نوشيد
سري به خاك قدوم امام هشتم داشت
و هر فرشته براي تبرك بالش
به خاك راه امامِ رضا تيمم داشت
براي ما به جز اين آستان پناهي نيست
از آسمانِ حرم تا بهشت راهي نيست
*
تويي كه اين همه دارالشفايِ دل داري
نرفته از حرمت نا اميد بيماري
دوباره نغمة نقّاره خانه مي آيد
شفا گرفته كسي با تفضّلت ! آري
كجاست گوش دلي تا كه بشنود هر روز
از اين ترنم نقاره بانگ بيداري
دو بال پر زدنت را قنوت اشكت كن
ببين براي پريدن عجب سبكباري
دوباره پنجره فولاد و إذن كرب و بلا
ميان صحن حرم شد چه گريه بازاري
دوباره روضه گرفتند زائران اينجا
بياد مشك عطش نوش و خشك سرداري
رهاست در نفس اين حرم شميم ياس
به ياد علقمه و قبر حضرت عباس
يوسف رحيمي
**********************
دست اگر باشد دخیل كنج دامان بهتر است
از نماز شب توسل بر كریمان بهتر است
دل ولو كوچك، به لطف تو بزرگی می كند
یك دل آباد از صد شهر ویران بهتر است
حرف ما آن است كه آن آهوی نیشابور گفت
گاه مدیونت شدن از دادن جان بهتر است
سایه ای كه بر سرم افتاد، عزت پخش كرد
سایه ی گلدسته ات از تاج سلیمان بهتر است
دست بر سفره نبردم تا خودت تعارف كنی
تعارف اهل كَرم از خوردن نان بهتر است
یك كمی بنشین كنار ما، پذیرائی بس است
میزبان كه می نشیند حال مهمان بهتر است
صبح محشر هر كسی دنبال یاری می دود
یار ما باشد اگر شاه خراسان، بهتر است
ما شیعه ایم و مهر علی آبروی ماست
آیینه ایم و جلوه ی او نقش روی ماست
شکر خدا که گرم هیاهوی حیدریم
شکر خدا که ذکر علی گفتگوی ماست
در پای درس مکتب او پا گرفته ایم
لبریز باده ی ازلی اش سبوی ماست
با او طهارت نسبی کسب کرده ایم
یعنی که خاک درگهش آب وضوی ماست!
سوگند می خوریم که ما با علی خوشیم
شکر خدا که قبله ی رویش به سوی ماست
ما شیعه ایم و در همه عالم زبان زدیم
حلقه به گوش عالِم آل محمدیم
آقا قسم به تو ز غم آزاد می شوم
وقتی دخیل پنجرهٔ فولاد می شوم
شیرین ترین دقایق عمرم دمی است که
در بیستون عشق تو فرهاد می شوم
احساس می کنم ز دو عالم بریده ام
وقتی مقیم صحن گهرشاد می شوم
با تو خرابه ی دل من قصر می شود
با گنج مهربانی ات آباد می شوم
آهو شدم که ضامن من هم شوی رضا!
ور نه اسیر پنجه ی صیّاد می شوم
هر ضامنی که ضامن آهو نمی شود
هر کس که نام اوست رضا، او نمی شود
تو هشتمین ستاره ای از بی بدیل ها
یعنی تویی ز ایل و تبار اصیل ها
از بس کرامت تو به عالم زبان زد است
عیسی رسیده تا که بندد دخیل ها!
هرگز کسی ز درگه تو نا امید نیست
لطفت هماره ضامن ابن السَّبیل ها
یک جرعه آب خوردن از آن کاسه ی طلا
خوش تر بُوَد ز طعم خوش سلسبیل ها!
در انتظار مهر رئوفانه ی توأم
وقتی که می رسند نوای رحیل ها
در انتظار دیدن رویت سه جا منم
یعنی دخیل رشته ی حبّ شما منم
سوی تو آمدیم که درمانمان کنی
با یک نگاه بی سر و سامانمان کنی
یا ایّها الرئوف! امید همه به توست
داریم امید این که مسلمانمان کنی
یک گوشه ی نگاه تو مس را طلا کند
بر ما کمی بتاب که سلمانمان کنی
ما رعیتیم و ریزه خور سفره ی شما
خوشحال می شویم که مهمانمان کنی
امشب تو را به جان جوادت دهم قسم
تا راهی حریم خراسانمان کنی
احساس می کنم که حریم تو کربلاست
هر کس که زائر تو شود زائر خداست
********************************
تو را با نام آهو می شناسند
رضای حضرت هو می شناسند
تمام رعیت ملک عظیمت
به نام شاه خوشرو می شناسند
کجا اینگونه سلطان را همیشه
به خم های دو ابرو می شناسند
همه از بس که یار بی کسانی
شهی بازور و بازو می شناسند
تمام دلبران اینجا شما را
به زیبایی گیسو می شناسند
تمام راه را تا روز محشر
زمهتاب تو مه رو می شناسند
به عشق مادرت ام الائمه
تو را فرزند بانو می شناسند
حریمت را به عشق قبر زهرا
به نام خانه ی او می شناسند
مسیر پنجره فولاد صحنت
گدایانت زهر سو می شناسند
تمام آستان و صحن ها را
همه پهلو به پهلو می شناسند
همه ما را میان صحن هایت
گدای آب و جارو می شناسند
بیا اینجا غریبان یاردارند
که ماها را در این تو می شناسند
همه اینجا تو را از بس رئوفی
ضمانت خواه آهو می شناسند
سروده کمال مومنی
***
ما در ره ثامن الحجج هشیاریم
در حفظ حریم او قدم برداریم
گر دشمن ما خواب پریشان دیده
در سایه ی حضرت رضا بیداریم
ما در ره ثامن الحجج یک رنگیم
در راه ولای حضرتش همسنگیم
با دشمن دشمنان او می سازیم
با دشمن دوستان او در جنگیم
ما در ره ثامن الحجج خون باریم
فرزند شهادت و گل ایثاریم
از لطف و عنایت امام هشتم
یک ملت صاحب الزمانی داریم
ما در ره ثامن الحجج می مانیم
از طوس به قدس کاروان می رانیم
دشمن اگر از تلاش ما مرعوب است
در پرتو حضرت رضا طوفانیم
ما در ره ثامن الحجج می میریم
از طوس سراغ کربلا می گیریم
امروز چو چشمه های سرخ اشکیم
فردا به رکاب منقم تکبیریم
سروده محمود ژولیده