شهادت امام صادق  علیه السلام

 
زهر طرف به کمام تیر غم زمانه گرفت دل مرا که بسی بود خون نشانه گرفت

چو جدّ خویش علی سالها به خانه نشاند ز دیده ام همه اشک دانه دانه گرفت

هنوز خانه زهرا نرفته بود از یاد که آتش از در و دیوار من زبانه گرفت

سپاه کفر به کاشانه ام هجوم آورد مرا به زمزمه و ناله شبانه گرفت

سر برهنه ، پای برهنه برد مرا پی اذیت من بارها بهانه گرفت

هنوز ز خستگی راه بود در بدنم که خصم تیغ به قتلم در آن میانه گرفت

هزار شکر که زهر جفا نجاتم داد مرا به موج غم از مردم زمانه گرفت

چه کردند با پسر فاطمه ، چه خون ها که به دل فرزندان فاطمه نکردند ، شبانه امام صادق را با سر و پای برهنه بردند قصر منصور ، این نانجیب چند مرتبه شمشیر کشید برای شهادت امام صادق ، آخر الامر دستور داد آقا را با احترام برگردانند ، اما مدینه بچه ها نبودند ببینند قاتل بالای سر بابایشان با شمشیر ایستاده است ، اما قربان جد مظلومش حسین ، کربلا بچه ها بودند ، دیدند هر کسی هر چه در دست داشت به بدن عزیز زهرا زد .یکی با شمشیر می زد ، یکی با نیزه می زد آنهایی که سلاح نداشتند با سنگ به بدن ابی عبدالله زدند . همه صدا بزنیم حسین ...

شهادت امام صادق ع

یه مدینه یه بقیعه یه امامی كه حرم نداره

گریه كن ها سینه زن ها كسی نیست تا

روی قبرش یه دونه شمع بذاره

امون ای دل،امون ای دل،امون از غریبی

ان شاءالله خدا قسمت و روزیتون كنه،اما من یه توصیه به خیلی از دوست ها و رفقا دارم، اگه مدینه قسمتت شد،دعا كنید روز برسید مدینه،كسی كه نیمه های شب می رسه مدینه، بذار برات توصیفش كنم اون دل شب چه خبره،اون هایی كه نرفتن ،همچین كه اتوبوس وارد شهر مدینه شد،از دور قبة الخضراء رسول خدا پیداست، همه بلند می شن دست رو سینه میذارن،السلام علیك یا رسول الله،هنوز سلام گفتن زائر تموم نشده، همه دارن یه جوری نگاه میكنن،دارن دنبال یه گمشده میگردن،دنبال چی میگردی زائر مدینه؟میگن داریم ببینیم بقیع پیدا میشه یا نه،باید بگیم خیلی نگرد،تو همه ی مدینه یه جا تاریكه،اونم بقیعه،

می خوام بیام مدینه كنج بقیع خیمه ی غم بپا كنم من

زانو بغل بگیرم تنگ غروب مادرم رو صدا كنم من

ای مهربونم،تازه جوونم

مجلس امام صادق علیه السلام ناخداگاه میره به سمت روضه ی مادرش، خود امام صادق این طور بوده،ما پیرو این آقاییم، مگه نگفت: شیعتنا خلقو من فاضل طینتنا ،مگه ما از زیادی گل اونها نیستیم،مگه نگفت: عجنوا به ماء محبتنا ،خود امام صادق این جوری بود، اومد پیش حضرت نشست،حضرت فرمودند،نبودید چند وقت ،سر درس غیبت داشتی،گفت:آقا جان اولاد دار شدم،دستم بند بود،حضرت گفت:خدا چی بهت داده،گفت:آقا جان دختر دار شدم،حضرت فرمود:خدا رحمتش رو بر تو نازل كرده،اسم دخترت رو چی گذاشتی؟خوشحال با غرور گفت:آقا چه اسمی بهتر از اسم مادر شما زهرا،تا گفت:اسمش رو فاطمه گذاشتم، دیدن حضرت رفت تو هم،ناراحت شد،گریه كرد،گفت:آقا چرا گریه میكنی،من حرف بدی نزدم، آقا فرمود:مواظب باش بهش بی احترامی نكنی. خود امام صادق فرمود:خدا رحمت كنه شیعه ای كه برای مادر ما بلند گریه كنه،من دوجمله روضه بخونم حرفم تمام،خونه رو آتیش زدن،نیمه ی شب،عموم روایات میگن، حدود هفتاد سال سن حضرت بوده، به ابوالائمه به شیخ الائمه معروف بوده، من یه سئوال میكنم ازت،یه پیرمرد تو خیابون ببینی،حتی اگه نسبت هم نداشته باشی،همچین كه ببینی كه موی سفید داره احترامش میكنی،می ری دستش رو میگیری از خیابون ردش میكنی،مراقبشی،امام صادق ما،امامی كه با اون سن بالا ،نمی دونم چه جوری بگم،همین یه جمله میكشه،نانجیب خودش سوار بر اسب،امام رو پا برهنه و پیاده تو كوچه های مدینه،نذاشت امام لباس بپوشه،بدون عمامه، آی شیعه ها ،امام تون رو با سر برهنه از خونه بردن،میان در خونه ات ببرنت،مراعات میكنی میگی زن و بچه ات نفهمن،بردن امام رو به قصر اون ملعون بی حیا،همه شنیدید سه بار منصور بی حیا شمشیر بلند كرد،اما هر سه باز شمشیرش رو انداخت زمین،وقتی ازش سئوال كردن چرا نزدی،چرا كار رو تموم نكردی، گفت:هر سه بار پیغمبر رو دیدم،ایستاده جلوم غضب كرده میگه بنداز شمشیرت رو،به دست و پای امام صادق افتاد،به آقا گفت:هرحاجتی داری،از من طلب كن،پیغمبر یه جوری من رو نگاه كرده من میترسم،گفت:من از تو هیچ چیز نمی خوام،فقط من رو زود برگردون به خونم،آخه زن و بچه ام وحشت كردن،الان منتظر من هستن،آدم حواسش به زن و بچه خودشه،ببرمت كربلا،قربون اون حسینی برم،كه تو گودال افتاده بود،دید دارن به خیمه هاش حمله میكنن،حسین.......یه تكیه به نیزه داد صدا زد آی نامردها،اگه دین ندارید،لااقل آزاده باشید،هنوز حسین زنده است،بیایید كار حسین رو تموم كنید،آی حسین....

قاتل حیا كن چشم مولا نیمه باز است

مهلت بده این آخرین راز و نیازاست

نامحرمان را دور سازید ای ملائك

یه بانوی قامت خمیده در نماز است

آی حسین.......

شهادت امام صادق ع

در گوشه‏ى هر خانه، محزون و غریبانه
بر شمع عزاى تو، دلها شده پروانه
هر دل شده در داغت، چون خیمه‏اى از ماتم
هر گوشه کسى گرید، تنها و غریبانه
در سینه غمى دارم، از غربت دلدارم
ماتم زده‏ى یارم، قلبم شده غمخانه
باچاک گریبانم، نوحه ز غمت خوانم
سر گشته و نالانم، اى دلبر فرزانه
چون شیشه‏ى عمر من، بشکسته به سنگ غم
باتیشه اندوهت، قلبم شده ویرانه
چون داغ عزایت را، باشمع دلم گفتم
مى‏سوزد و مى‏نالد، در کنج عزاخانه
یک کوچه پر از درد و یک خانه پر از آتش
بیرون شده نیمه شب، از خانه و کاشانه
اندوه مدینه را، جانا به که گویم من
کز غصه‏ى جانسوزش سوزد دل دیوانه
من تربت پاکت را، بر دیده کشم هر دم
چون عطر بهشت است و بوى گل و ریحانه
کى گفته بود قبرت، بى شمع و چراغ اى گل
یک ماه کمان تابد، برخاک تو جانانه
خود مهر جهان تابى، در خاک عزا خفته
مهتاب شب افروزى، اى ماه حرمخانه
بانوى سیه پوشى، رو سوى بقیع آمد
بر قبر تو مى‏گرید، با اشک گهر دانه
مادر به برت نالد، باقد کمانى‏اش
ماتم زده جان دادى، با کینه بیگانه
مشتاق بقیعم من، راهم بده‏اى جانا
تا که دهم از شوقش، جان بر سر شکرانه

شهادت امام صادق ع

 

زهر طرف به کمام تیر غم زمانه گرفت       

دل مرا که بسی بود خون نشانه گرفت

چو جدّ خویش علی سالها به خانه نشاند  

ز دیده ام همه اشک دانه دانه گرفت

هنوز خانه زهرا نرفته بود از یاد                  

که آتش از در و دیوار من زبانه گرفت

سپاه کفر به کاشانه ام هجوم آورد           

مرا به زمزمه و ناله شبانه گرفت

سر برهنه ، پای برهنه برد مرا                  

پی اذیت من بارها بهانه گرفت

هنوز ز خستگی راه بود در بدنم               

که خصم تیغ به قتلم در آن میانه گرفت

هزار شکر که زهر جفا نجاتم داد مرا         

به موج غم از مردم زمانه گرفت

     چه کردند با پسر فاطمه ، چه خون ها که به دل فرزندان فاطمه نکردند ، شبانه امام صادق را با سر و پای برهنه بردند قصر منصور ، این نانجیب چند مرتبه شمشیر کشید برای شهادت امام صادق ، آخر الامر دستور داد آقا را با احترام برگردانند ، اما مدینه بچه ها نبودند ببینند قاتل بالای سر بابایشان با شمشیر ایستاده است ، اما قربان جد مظلومش حسین ، کربلا بچه ها بودند ، دیدند هر کسی هر چه در دست داشت به بدن عزیز زهرا زد .یکی با شمشیر می زد ، یکی با نیزه می زد آنهایی که سلاح نداشتند با سنگ به بدن ابی عبدالله زدند . همه صدا بزنیم حسین ...