رنگ پاییز

يا زهرا(س)

رنگ پائيز به ديوار ِ بهاري افتاد

بر در ِ خانه يِ خورشيد شراري افتاد


فاطمه ظرفيت كُلِّ ولايت را داشت

وقت افتادن او ايل و تباري افتاد


آنقَدَر ضربه يِ پا خورد به در تا كه شكست

آنقَدَر شاخه تكان خورد كه باري افتاد


تكيه بر در زدنش دردِسَرَش شد به خدا

او كنار در و در نيز كناري افتاد


بعدِ يك عمر مُراعاتِ كنيزانِ حرم

فضه ي خادمه آخر به چه كاري افتاد


خواست تا زود خودش را برساند به علي

سر ِ اين خواستن ِ خود دو سه باري افتاد


ناله اي زد كه ستون هاي حرم لرزيدند

بر رويِ مسجديان گرد و غباري افتاد


غيرتِ معجر ِ او دست علي را وا كرد

همه ديدند سقيفه به چه خاري افتاد


وقت برگشت به خانه همه جا خوني بود

چشم ياري به قد و قامتِ ياري افتاد


آنقَدَر فاطمه از دستِ علي بوسه گرفت

بعد از آن رفت و دگر گوشه كناري افتاد

(علي اكبر لطيفيان)

دعا

يا زهرا (س)
دعـا بس اسـت عـزیـزم بـرای همسایه
کمی دعـا به خودت کن به جـای همسایه


بـرای تک تکشان مغفـرت طلب کـردی
ولـی بـه روت درآمـد صـدای همسایه


ز گریـه های تو نـزد علی گلـه کردنـد
مرا کشـد بخـدا شکـوه هـا ی همسایه


امـام عصـرم و از فعلـشان خـبـر دارم
که گشت مرگ تـو زهـرا دعـای همسایه


تو روی خوب و خوشی بهرشان نشان دادی
به زندگـی تـو ندیـدی وفـای همسایه


تمـام روز و شبت را دعـایشـان کـردی
ولی چـرا شـده مزدت جفـای همسایه


بـرای بیعـت شیطـان حیـدرت بردنـد!
جلـو نیـامـده حتـی دوتـای همسایه


به روز حادثـه دیـدم حیـاط خانه ی من
ز کیـنـه پـر شـده از رد پـای همسایه


ز نقـل جـار و سپس دار تـو کنـد محسن
دعـا به خویـش پس از هـر دعای همسایه

یازهرا