مناحات
بارالهـا بـر درت اشـک و آه آوردهام
هم سرشک خجلت و هم گناه آوردهام
بارالهـا بـر درت اشـک و آه آوردهام
هم سرشک خجلت و هم گناه آوردهام
خسته شدم، بریده ام آقا، شتاب كن
یا انتخاب كن بخرم، یا جواب كن
برگشتنم همان و فنا گشتنم همان
هرچه پل است پشت سر من خراب كن
چله نشین میكده ی روضه ام كنید
این غوره های اشك مرا هم شراب كن
در این بساط، گریه مرا سیر می كند
آتش بزن، بیا؛ جگرم را كباب كن
حالا كه خرجِ كربُبلایم به پای توست
از سهم الأرث مادری خود حساب كن
محشر وبال گردنتانم حلال كن!
دست مرا بگیر و دوباره ثواب كن
رویم سیاه! روز قیامت به جای من
بنشین و با خدا؛ تو حساب و كتاب كن
نام مرا عزیز نیندازی از قلم!؟
لطفی كن و بهشت، حضور و غیاب كن
چشمه عفو جاریست
چو باران عرق شرم به رویم
از عفـو تو یـا از گنـه خویش بگویم؟
تـرسم نگذارنـد بـه فــردای قیـامت
یک برگ گل از باغ وصال تو ببـویم
کوری به از آن کز کرمت چشم بپوشم
لالی بـه از آنـم کـه ثنـای تو نگویم
تو زود رضا میشوی از بنده ولی من
دیرآمدهام تـا که رضای تـو بجـویم
من رو به در غیـر تو بردم،
تو ز رحمت آغوش گشودی کـه بیـا باز به سویم
خواهم که حضور تو کنم سفرۀ دل،
باز ترسـم کـه گناهـان بفشارنـد گلویم
صد سالـم اگـر در شـرر نـار بسوزی
از دوستیات کم نشود یک سرِ مویم
بر خاک درت ریختهام اشک خجالت
این اشک نکوتـر بود از آب وضـویم
پرونـدۀ تـاریک مــرا اشک نشویـد
بگذار که در چشمۀ عفو تـو بشویـم
صد بار خطا دیدهای از «میثم» و یک بار
نگذاشتـی از لطـف بیـارند بـه رویم