مسلم غریب

مسلمم کبوتر نامه بر شه ولا

آخرین سفیر عشق خامس آل عبا

در هر خونه میرم درا به روم بسته میشه

دل من ز بی وفایی زار و بشکسته میشه

یا حسین غریب مادر مهربون برادرم

مردمش برا حسین نامه نوشتن که بیا

حالا شمشیر کشیدن برای کشتن آقا

روی دار کوفه اما التماس و شور وشین

برو ای باد صبا بگو میا کوفه حسین

یا حسین غریب مادر مهربون برادرم

صحبت مردم کوفه شده از قحطی آب

نقل بزمشون شده کودک دلبند رباب

میون حرفای مردم ارباً اربا شنیدم

توی دست یک نفر تیر سه شعبه می دیدم

یا حسین غریب مادر مهربون برادرم

یا حسین شنو توسر بسته سخن ز نوکرت

گوشواره وا کن و از گوش سه ساله دخترت

روی دار کوفه ام با التماس و شور و شین

با لبای پر زخون میگم میا کوفه حسین

یا حسین غریب مادر مهربون ارباب من

من بمیرم از برای قلب زینب صبور

آخه حرفایی شنیدم از سر و کنج تنور

اینجا مردمانش از عجب و ریا لبالبن

دامناشون پر سنگ و چشم به راه زینبن

عده ای نقشه برای خیمه ها کشیدن

عده ای با نیزشون فکر سر بریده ان

روی دار کوفه ام با التماس و شور و شین

جون هر کسی که دوست داری میا کوفه حسین

یا حسین غریب مادر مهربون برادرم

فاطمه اومده گودال دیدن نور دو عین

اومده زیارت پیکر پر خون حسین

تا حسین و غرق خون دید

ناله زد وای پسرم

خنجر رو نکش رو حنجر

آخه من یه مادرم

شهادت حضرت مسلم

دل بی قرار تو ام حسین

من سربدار تو ام حسین

اسیر دست عدو نیم

من گرفتار توام حسین

من اسیر دام عشقم ای یار

در دام عشقت شدم گرفتار

سردارم اما ز اوج غربت

سر می گذارم به روی دیوار

سالار زینب ثارالله

می آید از کوفه بوی غم

داده به کامم سبوی غم

از غریبی ِ مسلم تو

خونین شده رنگ و روی غم

می نگرم از دارالعماره

خنده ی لبهای یک ستاره

می ترسم از این غم چه بگردد

گهواره خلی ز شیرخواره

سالار زینب ثارالله

یک دم اگر می شدم رها

می آمدم سویت از وفا

می گفتمت ای حبیب من

جان رقیه کوفه میا

کوفه گرفته رنگ شرارت

می آید از آن بوی حقارت

میا که گردنبند رقیه

می رود از کینه ها به غارت

سالار زینب ثارالله

ازدواج دو فرشته آسمانی علی و زهرا (س)

از بهر این ساعت ، زمان لحظه شماری کرده است

وز بهر این وصلت ، زمین نابردباری کرده است

چشم فلک شب تا سحر ، اختر شماری کرده است

ایوب دهر از شوق امشب ، بی قراری کرده است

دست خدا وجه خدا را خواستگاری کرده است

امشب علی آن عدل کل ، بر عقل کل داماد شد

شاگرد ممتاز نبی ، داماد بر استاد شد

خوان کرم مخلوق را دعوت به مهمانی کند

صد نعمت از رحمت خدا بر خلق ارزانی کند

وز طور موسی آمده تا آنکه دربانی کند

آید خلیل ، آرد ذبیحِ خود که قربانی کند

یوسف گرفته مِجمر و اسپند گردانی کند

کرّوبیان در هلهله ، قدوسیان در همهمه

عیسی به دنبال علی ، مریم کنار فاطمه

امشب علی در خانه خود شمع محفل می برد

کشتی عصمت نا خدا را سوی ساحل می برد

مشکل گشای عالمی ، حل مسائل می برد

انسان کامل را ببین ، با خود مکمل می برد

هم آن به این دل می دهد ؛ هم این از آن دل می برد