شام  غریبان

یه طفل شهزاده ،تو صحرا افتاده

خودش افتاده یا ،یكی حولش داده

تك و تنها،بابا بابا، می گفت بین صحرا

هرچند قدم،می نشست تا كه،درآره خار از پا

تا كه، یه دست، راهش رو بست،بیا اینم بابا

نزن تو گوش من، كه زخمیه گوش بی گوشواره

نكش بدنم و رو زمین، كه صحرا پر از خاره

باشه به عموم می گم، كه تلافی شو سرت در بیاره

میام بزار نفس بگیرم، من پیاده ام تو سواره

بسه كاش فقط می زدی ،ناسزات منو كرده بیچاره

بگو چرا سُم مركبت، بوی بابا داره

امون از درد یتیمی واویلا،واویلتا

پس از باد خزون،رقیه نیمه جون

با پای ناتوون، رسید به كاروون

اومد، ولی هر دو دست و ،روی صورتش داشت

تو آغوش، هیچكی نرفت، زینبم جا گذاشت

رسید جلو، نیزه عمو ،دو دستاشو برداشت

عمو چشماتو وا كن و ،صورت رقیه رو خوب ببین

عمو فقط می خوام بدونم، منو می شناسی فقط همین

عمو حالا كه آبله دارم ،نمی گی رو شونم بشین

بابا تا تو روی نیزه هستی ،راهی نداریم غیر از این

بابا من از دور بوسه می فرستم ،تو هم از دور ای مه جبین

بابا آخر می كشونمت رو دامنم،حالا ببین

امون از درد یتیمی واویلا،واویلتا

شعر ظهر عاشورا – گریز به کاروان اسرا و حضرت رقیه س

 

سرت بر نی شده سردار بی جان

بخوان از نی به صوت عشق، قرآن

همه هفت آسمان نالان ز داغت

به حالت گریه کرده، اند، مرغان


 

صدایی از مدینه می رسد که

چرا کشتی حسینم، ابن مرجان

اسیری می برندت زینب من

همانند اسیر ترک و افغان

برای معجر تو بین حسینت

به روی نیزه گردیده است نالان

لب این کاروان خشک است آقا

دعا کن تا ببارد ابر باران

سلام ما به صبر قلب زینب

که زینب را نباشد هیچ سامان

اگر از باب تو پر کینه هستند

چرا باید دهد طفل تو تاوان

سلامی گرم از ما بر تو بی سر

سلام ای کشته ی چشمان یاران

رقیه وقت جان دادن چنین گفت!!!

مرا می زد کتک یک مرد نادان

رقیه وقت جان دادن چنین گفت!!!

زکات ماست بابا تکه ای نان؟

پدر جان مرد شامی، بی مروقت

به پیش گریه هامان بود خندان

به عمه ظهر عاشورا بگفتم

مرا دور سر بابا بگردان

به زیر تابش خورشید بودیم

ندارد این خرابه هیچ سای،بان

چگونه سر بدادی در ره دوست

تو را توصیف کردن هیچ نتوان

تو ای چشمان زارم تا قیامت

برای درد بابا اشک افشان

بود نظرم که مجنون تو باشم

وفا کردم پدر جانم به پیمان

پدر جان این دم آخر بیا و

مرا از باده های عشق نوشان

به پیش چشم ما می می گسارند

به زیر طاق های پست ایوان

اگر مرد عرب بر تو جفا کرد

فدایت می شوند مردان ایران

گودال قتلگاه

گودال قتله گاه-زبانحال زینب کبری

یا اخا،جانم فدای لحطه های آخرت
ناله از دل می کشیدم با نگاه پیکرت
شمر ملعون آمد و سر را بریده از قفا
مادرت زهرا شده زائر به بالای سرت
یک طرف افتاده سر امّا ببین شیبُ الخضیب
آن طرف افتاده جسم نازنین و اطهرت
من کجا،مقتل کجا،کرب و بلایت یا حسین
هر طرف دیدم حسینم، آیه های پرپرت
جان من،اهل حرم در شور و شین افتاده اند
مانده ام من با نواهای لطیف دخترت
از عطش، طفلان تشنه ،حسرت ساقی خورَند
یک صدا نجوایشان شد،خوش به حال اصغرت
ارباً اربا شد علی اکبر وَ مویت شد سپید
بر سر و سینه زدی در پیش جسم اکبرت
من چه گویم در غم هجر تو ،ای سرو رشید
تو که رفتی عاقبت بیچاره شد این خواهرت
جمله آخر وَ دیگر بس کنم این ناله را
جان زهرا،قاتلم گشته غم آب آورت
شاعر:محمدمهدی عبدالهی

روز عاشورا

شعر روز عاشورا (در قـتـلــگــاه لالـه هـا در زيـر تـيـغ و نـيزه ها)

در قـتـلــگــاه لالـه هـا در زيـر تـيـغ و نـيزه ها
گـفـتا چنين خون خدا زينب بيا زينب بيا
اي خـواهـر غــم پــرورم وي يــادگــار مــادرم
دخـت عـلـي مـرتـضـا زينب بيا زينب بيا
در جستـجو بـا چـشم تر بر هر طرف داري نظر
ره گم نكرده خواهرا زينب بيا زينب بيا
مـن بـا تو بودم همسفر اي خواهر خونين جگر
تـا گـويـمـت بـار دگر زينب بيا زينب بيا
از ظلم و جور كوفيان شد پيكرم در خون طپان
پـامـال سـم اسـبـهـا زيـنـب بيا زينب بي

عاشورا

برادر جان به مقتل غرق خونی

می میره خواهر از بی همزبونی

چرا تو قتلگاهت ای برادر

تو هم از سینه ی مادر می خونی


تویی که قبله ی معشوق و عشقی

تویی که کعبه ی دل را ستونی

به ظهر روز عاشورا داداشی

دعا می کردی تو دنیا نمونی

می دونی قسمتم چی شد پس از تو

همون بهتر که داداشی ندونی

ببین گم کرده ام پیرهنت رو

بده از پیرهن پاکت نشونی

ببین مثل رقیه ای برادر

نداره خواهر تو سایبونی

کس و کاری ندام توی غربت

تو هم دردی کش این بی کسونی

منو آتیش زدن با داغ عباس

شده کار دلم آتش فشونی

سروده جعفر ابوالفتحی