مسجد اي خانة آباد خدا

مسجد اي پايگه ياد خدا

از بلنديّ مناري از نور

مي زني بانگ ، به نزديك و به دور

مي كني دعوتمان با صد شور

كه بياييد به درگاه غفور...

بشتابيد ، كه شد وقت نماز

وقت معراج و ، زمان پرواز

بشتابيد بدين راه نجات

بهترين كار، صلواة است صلواة

مسجد اي راهنماي انسان

اي نداي تو نداي قرآن

هر زمان سوي من آغوش تو باز

تا به خلوتگه تو گويم راز

سايه رحمت تو بر سر من

در خطرگاه زمان ، سنگر من

مسجد اي نهر خروشان صفا

چشمه رحمت جوشان خدا

در زلال تو ، گنه مي شويم

با خدا چون كه سخن مي گويم

خيمه نور، به دنيا زده اي

سايبان در دل صحرا زده اي

اي پناه دل تفتيده من

مي چكد اشك چو از ديده من

وه چه خوش حالت زيبا داري

بهتر از اين نَبوَد معماري

جسم تو پاك و ، ضمير آگاه

نور چشم تو چراغ ((الله))

چون دو دستي كه به هنگام دعاست

دو منار تو ، بلند و بالاست

جان به قربان تو اي معبد پاك

در حريم تو نَهم سر برخاك

سجده بر ايزد منّان بكنم

دردهايم همه درمان بكنم

اي به دامان تو آسودگي ام

پاك كن از گنه آلودگي ام

مايه فخر تو بس باشد اين

كه نهادست نبي بر تو جبين

وه چه محراب تو پر آذين است

چون كه از خون ((علي)) رنگين است

آمدم سوي تو ، با گام بلند

در به روي من محتاج مبند

چون ((حسان)) صاحب اين خانه ، خداست

بندگان را در رحمت اينجاست