من دیده‌ام غم دیده‌ای
 دوران ماتم دیده‌ای
من دیده‌ام كه همسرم
 آمد به كوچه در برم
 بر گردنم بندی  ز كین
 افتاده  زهرا بر زمین
از من حمایت می‌نمود
 حفظِ ولایت می‌نمود
من دیده‌ام مسمارِ  در
گردیده خونین چون جگر
من دیده‌ام غم ناله‌ای
 از یارِ هجده‌ ساله‌ای
من دیده‌ام طفلان زار
 از هجرِ مادر بی قرار
من دیده‌ام در نیمه شب
مرگ از خدا دارد طلب
من دیده‌ام كه فاطمه
گردیده عمرش خاتمه
من گشتم آخر بی‌پناه
 دارم به سینه سوز و آه
 خورده گره در كارِ من
 زهرا مدد ای یارِ من