شهادت امام حسن مجتبی ع
واي
از اين دور و زمونه واي از اين همسر و خونه
الهي كسي تو دنيا مثلِ من غريب نمونه
وقتي تو كوچه
رسيدند به دلم نمك پاشيدند
پيش چشمام مادرم
رو سيلي بر رخش كشيدند
دلِ من خيلي ستم ديد مادرم رو دست غم چيد
اما اون ضاربِ
سيلي تا من و ميديد ميخنديد
حلِ مشكلاتِ من
شد آخرِ حياتِ من شد
زهرِ يارِ
زندگاني
باعثِ نجاتِ من شد
سوزم
از سوزِ جگر در ميانِ خانهام
همسرم زهرِ جفا كرده
در پيمانهام
من شمعم و زينب ميشود پروانهام
جسم من در آتش و حاصلش
چشمِ ترم
دردِ من را ميخَرَد نالههاي
خواهرم
آخر مرا كشته
انتظارِ مادرم قسمتِ من اين شده
دشمنم يارم شده ديدنِ روي عدو
هر دمي كارم شده طعنهها
تيري بر اين
قلبِ بيمارم شده چشمِ
خونبارِ حسين
روز و شب زارم
شده خواهر غمديدهام
چون پرستارم شده اين
بهارِ زندگي
چون شبِ تارم شده
اين طشت غرقِ خون
يار و غمخوارم شده