دم :فاطمه گردد بی پسر  ای ناقه ها آهسته تر

سقا شود بی دست و سر       //          //

در این سفر سرها شود لب تشنه از پیکر جدا

در این سفر اصغر شود در یاری بابا جدا

در این سفر پر پرشود گلهای دوستان خدا

گردد سکینه بی پدر ای ناقه ها آهسته تر .

در این سفر گلها همه  در موج خون دامن کشان

در این سفر رخساره ها می گیرد از سیلی نشان

در این سفر هر کودکی با دامن آتش فشان

گردد به صحرا دربدر  ای ناقه ها آهسته تر

در این سفر آتش فشان خورشید عاشورا شود

در این سفر بانک عطش بر خیمه ها برپا شود

چشم غزالان حرم از تشنگی برپا شود

سقا خورد خون جگر ای ناقه ها آهسته تر

در این سفر نیلی شود رخساره خورشد و مه

پیغمبر اکرم کند در خون عزیزش را نگر

زهرا در آن دریای خون زینب کنار قتلگه

گیرد حسینش را به بر ای ناقه ها آهسته تر

در این سفر هر بلبلی یار گلی پر پر شود

هفتاد و دو حاجی فدا در مسلخ داور شود

صدپاره از خون جفا جسم علی اکبر شود .