نوحه هاي عاشورايي 5
دم :من كودك ربابم مادربداده تابم
مست رخ حسينم من كي به فكر آبم
بنگر مرا كه يارب جانم رسيده بر لب من آن گلم كه زينب مي داده پيچ و تابمشش ماهه ام و ليكن سيرم زخيمه ماندن در گاهواره ام من هرگز دگر نخوابم
من از كنار مادر تاروي دست دلبر پر مي كشم كه ديگر مشتاق جام نابم
ماهي بحر عشقم عطشان نهر عشقم راهي شهر عشقم جسمم شده حجابم
گرچه شكسته بالم از حرمله ننالم چون سوي لايزالم مستانه مي شتابم
از روي شانه باب روسوي رب الارباب پر ميكشم چه بي تاب با خون شده خضابم
كبوتر قشنگم خونين شدي و پر پر زروي دست بابا تاآسمان زدي پر
اي شاپرك زكينه بال و پرت شكسته حلقوم چون گل تو آخر بخون نشسته
لب هاي خشك و نازت برهم خورد چو ماهي از داغ تو پدر را در دل نمانده آهي
چون حرمله بديده سپيدي گلويت از تير كينة او با خون دهد وضويت
از خون حنجر تو آتش گرفته جانها هديه نموده آنرا بابا به آسمان ها
برماه روي بابا گشتي چو يك ستاره حلقوم نازك تو گرديده پاره پاره
از روي شانه او كردي چه خسته پرواز لالايي ربابه از خيمه مي رسد باز