هادی! امامنا التقی المتقی، سلام
نور دهم! امام علی‌النقی، سلام
فیض مدام، سلسلۀ نورِ دائمی
پور جواد ابن رضا سبط کاظمی
در شأنت این بس است که جد شما رضاست
در فضلت این بس است که تو جدّ قائمی
تا پایۀ امامت و دین از تو قائم است
خود عرش فضل را به خدا از قوائمی
اینگونه گفت وصف تو را هر که با تو بود
هر شام در صلاتی و هر روز صائمی
یا حجّۀ الوفیّ، صفی هادی ای امام
ای حضرت کریم که عین المکارمی
هادی! امامنا التقی المتقی، سلام
نور دهم! امام علی‌النقی، سلام
مهر دهم! حقیقت کامل، امام من!
آیینۀ جمیع فضائل، امام من!
لرزانده دستگاه خلافت شکوه تو!
خاک از توکلّت «متوکل» امام من
چاره ندید خصم مگر آنکه همچو باب
بر تو خوراند زهر هلاهل امام من
لحظه به لحظه جان به تو مشتاق، هادیا!
لحظه به لحظه دل به تو مایل، امام من
ای که هنوز حلقۀ در را نکوفته
لطف تو داده حاجت سائل، امام من
نامت گره‌گشای تمامی مشکلات
لطفت کلید حل مسائل امام من
هادی امامنا التقی المتقی، سلام
نور دهم! امام علی‌النقی، سلام
زین العباد، ثانی سجّاد، یا علی
نور تو بر جواد، خدا داد، یا علی
تنها نه باب تو که به فردوس، فاطمه
از خندۀ تو گشت دلش شاد، یا علی
روشن به روی گندمی‌ات شد دل جواد
وقتی «سمانه» چو تو سمن زاد، یا علی
چون باب شهر علم نبی بود، جدّ تو
شد ملک علم و دین ز تو آباد، یا علی
در پای تو گریسته وحش درنده هم
ای بستۀ ولای تو آزاد، یا علی
تاریخ، ای حقیقت !بیدار، چون علی
هرگز تو را نمی‌برد از یاد، یا علی
هادی! امامنا التقی المتقی، سلام
نور دهم! امام علی‌النقی، سلام

**********************************

اي دهمين رهبر والا مقام
نجل محمد خلف نه امام
روح دعا، روح سجود و قيام
ساية لطفت به سر خاص و عام
مهر تو امضاي صلات و صيام
سيّدنا حضرت هادي سلام
آينة احمدي و مرتضي
واقف آينده اي و ما مضي
هادي راه قدري و قضا
نجل جواد استي و ابن الرضا
جدّ و پدر هر دو امام همام
سيّدنا حضرت هادي سلام

خازن جنت به سرايت فقير
پيش جلالت متوكل حقير
ملك دل اهل ولا را امير
دل كه نباشد به ولايت اسير
نور الهي است بر آن دل حرام
سيّدنا حضرت هادي سلام
اي ز كرامت شده غمخوار من
اشك تو در چشم گهربار من
نام تو و ذكر تو گفتار من
سامرة توست دل زار من
اي حرم دل ز تو بيت الحرام
سيّدنا حضرت هادي سلام
اي غمت از جور عدو بي حساب
اي جگر شيعه برايت كباب

ديده مدام از متوكل عذاب
از چه تو را برد به بزم شراب
خوب گرفتند ز تو احترام
سيّدنا حضرت هادي سلام
خون عوض اشك فشانم همه
نيست به سوز جگرم خاتمه
ناله شده بر لب من زمزمه
بزم شراب و پسر فاطمه
سوزد از اين غم جگرم صبح و شام
سيّدنا حضرت هادي سلام
حيف كه اي بضعة پاك جواد
خصم ستم پيشه تو را زهر داد
داغ تو را بر دل عالم نهاد
دور تو كم بود و مصائب زياد

عمر تو با خون جگر شد تمام
سيّدنا حضرت هادي سلام
سينه ز سوز مِحَن ات سوخت سوخت
شمع صفت جان و تنت سوخت سوخت
شيعه به هر انجمنت سوخت سوخت
آه كه قلب حسنت سوخت سوخت
اشك فشاند ز فراقت مدام
سيّدنا حضرت هادي سلام
حيف كه شد صحن و سرايت خراب
زائر قبر تو شده آفتاب
غربت تو كرده دلم را كباب
خون چكد از ديده به جاي گلاب
سوخت از اين غم جگر خاص و عام
سيّدنا حضرت هادي سلام